مقدمه: فضانوردی که به فنا رفت

استخدام شدن به عنوان یک فضانورد ظاهرا سخت ترین کار موجود بر روی کره ی خاکی است. سالانه ده ها هزار رزومه و درخواست استخدام برای ناسا، سازمان فضانوردی آمریکا، ارسال میشود.

اما اگر بررسی کنیم متوجه میشویم که ناسا در طول ده سال شاید حتی به تعداد انگشتان دست نیز نیروی جدید به عنوان فضانورد استخدام نمیکند.

پس در واقع میتوان گفت آرزوی غریب به اتفاق اکثریت ما ها در کودکی، که هر کس از ما میپرسید دوست داری در آینده چه کاره شوی و ما با افتخار سینه مان را سپر میکردیم و میگفتیم فضانورد، صرفا خیالی باطل بوده است.

ظاهرا دلیل علاقه و اصراری که ما در کودکی برای فضانورد شدن داشته ایم تا حد زیادی مشابه دلیلی است که پشت سیل عظیم نوجوانانی که میخواهند پزشکی بخوانند پنهان شده است؛ جذب شدن به سبک زندگی و کاری ای که هیچ درکی از شرایط آن نداریم!

آکادمی کاریزما

بگذریم، بر گردیم سر بحث فرایند استخدامِ ناسا.
فرایند استخدام در ناسا بسیار سخت گیرانه است. افرادی که مسئول استخدام ناسا هستند ظاهرا پر توقع ترین انسان های روی زمین هستند؛ البته باید هم همینطور باشد.
شما باید یک انسان به معنی واقعی کلمه خارق العاده از هر نظر باشید تا بتوانید در ناسا استخدام شوید و مسئولیت خطیر گسترش قلمرو انسان در کهکشان ها را به عهده بگیرید.

البته فعلا که به زور یک بار موفق شدیم پا روی ماه بگذاریم…

برای استخدام در ناسا شما نیاز دارید تا از بالاترین سطح تخصص در رشته های علمی و مهندسی برخوردار باشید، شما در کمترین حالت باید هزار ساعت تجربه خلبانی در رزومه خود داشته باشید، شما باید از لحاظ جسمی ورزیده و قدرتمند باشید و از همه مهم تر شما باید یک نابغه ی باهوش باشید.

لیزا نواک فردی بود که تمام خصوصیات و ویژگی های گفته شده را در خود دارا بود.
او مدرک دکتری را خود را در رشته ی مهندسی هوانوردی کسب کرده و تحصیلات تکمیلی خود را در رشته ی اختر فیزیک در آکادمی نیروی دریایی آمریکا گذرانده بود.
او بیش از پنج سال ماموریت های هوایی مختلفی را برای ناوگان نیروی دریایی ارتش ایالات متحده آمریکا به انجام رسانده بود.

و در نهایت در سال ۱۹۹۶ میلادی، او یکی از معدود خوش شانس هایی بود که به عنوان یک فضانورد به استخدام ناسا در آمد.

کاملا واضح است که لیزا فرد باهوشی بوده است؛ اما در سال ۲۰۰۷ اتفاقی افتاد که زندگی لیزا را به کل دگرگون کرد.

لیزا به دنبال درگیری ای که با یک شخص مونث دیگر پیدا کرده بود، یک بعد از ظهر بارانی چندین ساعت به تعقیب آن زن میپردازد و بدون یک نقشه ی حساب شده تلاش در ربودن و در نهایت به قتل رساندن او میکند.

این نقشه ی احمقانه لیزا ناشی از ضعف هوش هیجانی اش بوده است که همین باعث میشود که لیزا قبل از اینکه بتواند به آن زن آسیبی برساند دچار حمله ی هیجانی شده و توسط پلیس دستگیر میشود.

به همین سادگی زندگی حرفه ای لیزا به عنوان یک فضانورد ناسا به پایان میرسد و او از ناسا اخراج شده و چند سال را نیز در زندان آب خنک میخورد و در زندان چیزهایی را یاد میگیرد که حتی در ناسا هم آموزش داده نمیشود!

هوش هیجانی - لیزا نواک
به همین سادگی زندگی لیزا نواک به دو نیمه ی کاملا متفاوت قبل و بعد از آن روز تلخ تقسیم شد.

هوش یا هوش؟

روانشناسانی که در زمینه ی هوش هیجانی تحقیق میکنند بر این باورند که گاهی هوش هیجانی میتواند بسیار مهم تر از هوش اصلی باشد.
این ادعا در بهترین حالتش یک ادعای بحث بر انگیز است و در حالت معمولی یه مشت اراجیف!

اول از همه باید گفت که اندازه گیری و ارزیابی میزان هوش هیجانی اگر غیر ممکن نباشد کار راحتی هم نخواهد بود. مهم تر از همه اینکه هوش هیجانی تعاریف قراردادی و من درآوردی و مختلفی دارد که درون افراد مختلف به اشکال مختلفی نمود میابد.

در ضمن تقریبا همه بر این موضوع اتفاق نظر دارند که:

هوش هیجانی میزان پایداری بسیار کمتری نسبت به هوش اصلی انسان دارد.

آکادمی کاریزما

IQ چیزی نیست که به همین سادگی ها بتوان آن را تغییر داد؛ در عین حال شما میتوانید هوش هیجانی یا EQ خودتان را مانند یک ماهیچه تمرین دهید و آنرا تقویت کنید.

پس به طور کلی نتیجه میگیریم که مهم نیست شما چقدر باهوش باشید، هیچ بهانه ای مورد قبول نیست. دست از ممانعت کردن بردارید.

تقویت هوش هیجانی تان به شما کمک خواهد کرد که در شرایط بحرانی رفتار های احمقانه ای از خود بروز ندهید تا سرنوشت شما نیز مانند سرنوشت لیزا نشود.

پنج تمرین تقویت هوش هیجانی

همانطور که پیش تر اشاره کردیم، هوش هیجانی را میتوان با تمرین مانند یک ماهیچه تقویت کرد. دلیلش هم این است که هوش هیجانی ماهیت متفاوتی با هوش اصلی یا IQ شما دارد.

شما حتی با دانستن یک سری نکات ساده میتوانید هوش هیجانی تان را تا حد قابل قبولی بهبود ببخشید. هوش هیجانی به شما کمک میکند تا بتوانید از بالا به خودتان و احساساتتان نگاه کنید؛ یعنی میتوایند یک برتری نسبی بر روی عواطفتان داشته باشید و خودتان تصمیم گیرنده این باشید که چه چیزی بر روی شما اثر بگذراند و چه چیزی بی اثر باشد.

هوش هیجانی در مذاکره
هوش هیجانی در جنبه های بیشماری از زندگی شخصی و حرفه ای شما تاثیر دارد

هوش هیجانی همان سلاح مخفی سیاست مداران و مذاکره کننده های حرفه ایست که با استفاده از آن حتی در مواقعی که تحت فشار از سوی طرف مقابل هستند آرامش و خونسردی خود را حفظ میکنند و حرفشان را به کرسی مینشانند.

هوش هیجانی سلاح افرادی است که بدترین شرایط زندگی هم نمیتواند مانع پیشرفت آنها شود. چه بسا که افراد بسیاری را سراغ دارید که در شرایطی به پیشروی ادامه میدهند که شاید برای شما یک فاجعه ی به تمام معنا و پایان دنیا باشد!

در ادامه برای شما پنج راهکار ارائه میکنم که با استفاده از آنها میتوانید هوش هیجانی خودتان را تقویت کنید:

اول: تمرین خود آگاهی

تقریبا شما در هیچ زمینه ای که با احساساتتان سر و کار داشته باشد نمیتوانید پیشرفت کنید یا بر آنها غلبه کنید مگر اینکه دقیقا بدانید با چه چیزی طرف هستید.

هنگامی که شما با کمبود خود آگاهی دست و پنجه نرم میکنید، تلاش برای مدیریت احساساتتان مانند تلاش برای کنترل یک قایق چوبی بدون بادبان در دریای مواج و طوفانی عواطفتان است.

آکادمی کاریزما

شما به هر سمتی که جریان آب شما را بکشد خواهید رفت. شما تحت تاثیر احساسات لحظه ای تان خواهید بود و هیچ ایده ای از اینکه کجا هستید و یا به کجا میروید و یا چطور به جایی که قصد دارید بروید، برسید، ندارید؛ تنها کاری که از پس شما بر می آید این است که فریاد بزنید و درخواست کمک کنید.

ضعف در خود آگاهی

خود آگاهی متشکل است از درک و فهمیدن خود و اعمالتان در سه مرحله:
۱) کاری که انجام میدهید ۲) احساسی که نسبت به آن دارید و ۳) دریافتن اینکه چه چیز هایی را راجع به خودتان نمیدانید.

که اگر بخواهم با شما رو راست باشم، بخش سوم سخت ترین مرحله ی خود آگاهی است.

دانستن و پی بردن به اینکه چه چیزهایی را در رابطه با خودتان نمیدانید یکی از مهم ترین و سخت ترین مراحل خود آگاهی است که با دستیابی به این مرحله شما تغییرات کاملا محسوسی را در زندگی تان تجربه خواهید کرد.

آکادمی کاریزما

حال در ادامه به تشریح و بررسی مفهوم و معنای هر کدام از سه مرحله ی بالا میپردازیم:

دانستن اینکه چه میکنید:
شما ممکن است با خودتان فکر کنید که دانستن کاری که انجام میدهید بسیار ساده است و به راحتی آن را انجام خواهید داد.

اما واقعیت این است که در قرن بیست و یکم، در عصر تکنولوژی، عصر روبات های انسان نما، خودرو های خودران تسلا و کمپانی های غول پیکر، انسان نوین حتی در نیمی از اوقات نیز نمیداند که دارد چه غلطی با زندگی اش میکند!

ما بر روی خلبان خودکار قرار میگیریم و کارهایمان را انجام میدهیم؛
بدین صورت: ریفرش کردن اینستاگرام، پیام دادن به دوستمان، ورق زدن یک صفحه از کتابی که در مقابلمان قرار دارد و خواندن آن بدون تمرکز، نگاه کردن به گوشی مان برای چک کردن ساعت، دوباره برداشتن گوشی مان برای چک کردن ساعت زیرا دفعه قبل حواسمان نبود که واقعا به ساعت توجه کنیم، دوباره چک کردن اینستا و ….

این لیست و کار های مشابه به آنها به قدری در زندگی انسان ها تاثیر دارد و در عین حال نامرئی است که میتوانم یک کتاب راجع به حالت های مختلف خلبان خودکار در زندگی روزمره انسان ها بنویسم و هزاران مثال برای آن ارائه دهم و این لیست را تا ابد ادامه دهم…

خلبان اتوماتیک و هوش هیجانی

با حذف حواس پرتی ها از زندگیتان میتوانید خود آگاهی و هوشیاری بیشتری را تجربه کنید.

به طور مثال هر از گاهی میتوانید تلفن همراه لعنتی تان را برای مدتی هرچند کوتاه خاموش کنید و سعی کنید بیشتر با جهان اطرافتان ارتباط برقرار کنید. خود این کار برای اولین قدم در مسیر دستیابی به خود آگاهی حرکت بسیار خوبی است.

پیدا کردن محیطی ساکت و شخصی، دور از دیگران نیز برای سلامت روان ما بسیار حیاتی میباشد. اگر این محیط مقداری تاریک و ترسناک نیز باشد که چه بهتر.

انواع دیگری از حواس پرتی ها شامل، تلویزیون، شغل شما، مواد مخدر، مشروبات الکلی، بازی های کامپیوتری، بحث های بیحوده ی سیاسی و اجتماعی با دیگران و … همه ی این ها نمونه هایی از عواملی هستند که باعث پرت شدن حواس شما از توجه نمودن و پرداختن به خودتان میشوند.

زمانی را در صبح هر روز برای دوری از تمام این عوامل پرت کننده حواس تعیین کنید. بطور مثال صبح ها که به کلاس یا سر کارتان میروید، به هیچ پادکست یا موزیکی گوش ندهید.

صرفا به زندگی تان فکر کنید. به این فکر کنید که دراین لحظه چه احساسی دارید. هر روز صبح ده دقیقه را به مدیتیشن و مراقبه اختصاص دهید.

به مدت یک هفته اپلیکیشن های شبکه های اجتماعی را حذف کنید. شما از نتیجه ای که در پی این یک هفته به دست خواهید آورد شگفت زده میشوید.

ما از حواس پرت کننده هایی مانند شبکه های اجتماعی برای فرار از واقعیت استفاده میکنیم. برای فرار از حواس ناخوشآیند و حتی فراموش کردن لیست بلند بالای کار هایی که پشت گوش انداخته ایم؛ در نتیجه تعجبی ندارد که با حذف عوامل پرت کننده حواس احساس عجیب و شاید حتی ترسناکی به ما دست دهد.

حذف کردن عوامل پرت کننده حواس و منحرف کننده بسیار ضروری و حیاتی است زیرا کلید رسیدن به مراحل بعدی خود آگاهی و تقویت هوش هیجانی است.

آکادمی کاریزما

دقیقا چه حسی داری؟ الان یا الان!

دومین مرحله از خود آگاهی که پیش تر از آن به عنوان “دانستن اینکه چه حسی نسبت به کارهایی که انجام میدهید” نام بردیم نیز یکی از مهم ترین بخش های خود آگاهی است.

شاید با خودتان بگویید “آقا نشد که به همشون بگی مهم!” اما خود آگاهی کلا مقوله ی مهم و جالبی است پس تمام بخش هایش حائز اهمیت است و به بهبود تجربه ی شما از زنده بودن و زندگی کردن کمک میکند.

دانستن اینکه دقیقا چه حسی دارید:

در ابتدا، وقتی شروع کنید و واقعا به آنچه حس میکنید توجه کنید ممکن است از احساساتتان بترسید و یا متعجب شوید. شما ممکن است به این نتیجه برسید که شما اکثر اوقات در حقیقت ناراحت هستید و یا یک عوضی خود خواه و بد اخلاق برای اطرافیانتان هستید!

احتمالا دیر یا زود به این نتیجه خواهید رسید که میزان اضطراب و استرس زیادی را در طول روز به طور روتین تجربه میکنید و اعتیاد به تلفن همراهتان صرفا راهی است شما به کمک آن خودتان را بی حس کرده و در عالم بیخیالی طی میکنید تا متوجه این نگرانی ها و استرس ها نباشید.

اما همیشه هم بی توجهی کشنده ترین سلاح نیست!

احساسات و عواطف مختلف

در این مرحله بسیار مهم و حیاتی است که شما احساساتی که تجربه میکنید را بپذیرید بدون اینکه آنها یا خودتان را قضاوت کنید و یا بخاطر داشتن چنین احساسی خودتان را سرزنش کنید.

شما ممکن است گاهی وسوسه شوید و افکار مخرب به سراغتان بیایند بطور مثال ممکن است ناگهان با خودتان بگویید “اضطراب؟ بیخیال بابا مگه میشه! منو اضطراب؟ چرا من باید انقدر ضعیف باشم” و غیره…؛ اما از من به شما نصیحت، این کار را نکنید! این طرز تفکرهیچ کمکی به شما نخواهند کرد و صرفا اوضاع را بدتر خواهند کرد.

هر احساسی که در حال تجربه کردن آن هست بنا به دلایلی در آنجا قرار دارد؛ حتی اگر به خاطر نیاورید که چرا و چه چیزی باعث شده است که چنین احساسی داشته باشید.

هیچ چیزی بی دلیل نیست؛ پس به خودتان سخت نگیرید.

آکادمی کاریزما

شناخت تعصبات نادرست و ضایعات احساسی تان:

به محض اینکه نسبت به احساساتتان در لحظه ی حال آگاه شدید و متوجه تمام مسائل ناراحت کننده و مخربی که در اکثر اوقات ناخودآگاه آنها را تجربه میکنید شدید، میتوانید راحت تر از قبل نا خالصی ای احساسی تان را شناسایی کنید و آنها را شناسایی کنید.

مسائلی که بیش از پیش به آنها توجه میکنید و یا به آنها بیش از حد واکنش نشان میدهید همان نا خالصی های احساسی شما هستند.

بطور مثال من از اینکه یک نفر وسط حرف های من بپرد متنفرم. خیلی نسبت به این موضوع حساس هستم و خیلی سریع اعصابم خورد میشود.

من به طور غیر منطقی ای از اینکه فردی که مخاطب صحبت های من است حواسش پرت شود عصبانی میشوم. من گمان میکنم که خصومت شخصی ای در کار است و طرف قصد دارد به من بی احترامی کند.

چک کردن تلفن همراه در یک جلسه کاری
البته ظاهرا این عادت بدی است که همه دچارش هستند حتی یک سیاستمدار خارجی!

با اینکه گاهی اوقات واقعا ممکن است قصد و نیت طرف مقابل توهین و بی احترامی باشد، اما در اکثر مواقع واقعا اتفاق اجتناب ناپذیری می افتد که باعث خواهد شد طرف مقابل تمام حواسش معطوف به من نباشد.

این یکی از احساسات زائدی است که اکثر ما داریم و تجربه اش میکنیم؛ و تنها راه غلبه و کنترل کردن آن این است که نسبت به آن آگاه باشید.

صرفا آگاه بودن نسبت به احساساتتان کافی نیست؛ شما علاوه بر هوشیار و آگاه بودن نسبت به احساساتتان، باید بتوانید آنها را کنترل نیز بکنید.

آکادمی کاریزما

دوم: جهت دهی مناسب به احساساتتان

برخی از افراد دیدگاه و تصورشان از احساسات و عواطف یک تصور صفر و یکی است؛ یعنی گمان میکنند طریقه ی عمل عواطف بدین صورت است که در یک لحظه شما یا احساس خاصی را دارید و یا آن را ندارید.
این افراد میگویند که میتوانید احساساتتان را کنترل کنید؛ اما واقعیت این است که نمیتوانید! شما صرفا میتوانید احاساتتان را جهت دهی کنید و یا به آنها واکنش نشان دهید.

جهت دهی به احساسات

شما نمیتوانید احساساتتان را کنترل کنید؛ شما صرفا میتوانید آنها را جهت دهی کنید و یا به آنها واکنش نشان دهید.

آکادمی کاریزما

احساسات و عواطف صرفا سیگنال هایی هستند که به شما میگویند به موضوع و اتفاق خاصی توجه کنید؛ همین و بس!

اینکه تصمیم بگیریم آن موضوع یا اتفاق ارزش آن را دارد که به آن واکنش نشان دهیم یا نه بر عهده ی ماست.

به یاد داشته باشید که چیزی به نام “حس بد” و یا “حس خوب” وجود ندارد و این صرفا واکنش شما به آن احساسات است که در قالب خوب و بد تعریف میشود. یعنی ما صرفا واکنش خوب و بد داریم.

عصبانیت و خشم میتواند احساسی شدیدا مخرب و آسیب زا باشد؛ اگر آن را به درستی هدایت نکنید ممکن است باعث آسیب رسیدن به خود و اطرافیانتان شوید. این آسیب صرفا قرار نیست فیزیکی باشد، شما ممکن است به احساسات دیگران نیز با واکنش های نابجای سرشار از خشم لطمه بزنید.

اما در عین حال همین احساس خشم و عصبانیت میتواند احساس خوبی نیز باشد؛ اگر به درستی از آن استفاده کنید. بطور مثال هنگامی که از ان در جهت تصحیح نا عدالتی ها و یا محافظت از خود یا عزیزانتان استفاده کنید.

هنگامی که اتفاقات خوشحال کننده را با عزیزانتان به اشتراک میگذارید، لذت میتواند احساس بسیار خوش آیند و فوق العاده ای باشد؛ البته تا زمانی که این شادی و لذت ناشی از آزار رساندن به دیگران نباشد!

در نتیجه هنر مدیریت احساسات را اینگونه تعریف و جمع بندی میکنیم:
شناسایی احساساتتان در هر لحظه ی زمانی و تشخیص اینکه آیا این احساس متناسب با شرایط ایجاد کننده ی آن منطقی و درست میباشد یا خیر، سپس نسبت به آن تصمیم گیری و اقدام کردن.

مهم ترین دلیل انجام این کار این است که توانایی آن را بدست آورید که بتوانید احساساتتان را جهت دهی کنید و در نهایت به چیزی برسید که دانش مندان و روان شناسان به آن “رفتار هدف محور یا هدفمند” میگویند. اما من اسم آن را میگذارم “به خودت بیا لعنتی!

سوم: خودت، خودت رو شارژ کن!

هوش هیجانی و انگیزه دادن به خود

بیاموزید که چطور به تنهایی به خودتان انگیزه دهید؛ همیشه قرار نیست ابزار های خارجی انگیزشی در دسترس باشند.

آکادمی کاریزما

آیا تا بحال شده است که مشغول انجام کاری شده باشید و تمام و کمال غرق در انجام دادن آن شوید؟

یعنی به طور تمام و کمال خودتان را وقف انجام دادن آن کرده باشید و به قدری مشغول انجام آن باشید که اگر سه ساعت بعد چیزی حواس شما را از آن کار پرت کند باورتان نخواهد شد که سه ساعت گذشته است و آنقدر در حال لذت بردن بوده اید که متوجه زمان نبوده اید و نهایتا تصورتان این بوده است که چیزی در حدود پانزده دقیقه گذشته است.

پیشتر این حالت را با عنوان “جریان” در مقاله ی چگونه اهمال کاری را ضربه فنی کنیم بطور مفصل توضیح داده ایم، اما اینبار قصد دارم آن را از یک زاویه دید متفاوت بررسی کنم.

این اتفاق گاها برای من نیز میافتد؛ اکثر مواقع هنگامی که مشغول نوشتن مقاله ای چیزی هستم.

من درک خود از زمان را از دست میدهم و به طور عمیقی مشغول نوشتن مقاله های مختلف و پرداختن ایده های درون ذهنم میشوم؛ حس خوبی که از این اتفاق به من دست میدهد قابل قیاس نیست.

هنگامی که در این جریان قرار میگیرید تمام مسائل کاری تان برایتان جذاب است.

من عاشق این احساس هستم، و هر بار که آن را به دست میاورم، باعث میشود تا بیش از پیش برای نوشتن انگیزه داشته باشم.

به یک نکته ی خیلی مهم توجه کنید؛ من به هیچ وجه منتظر این نمیمانم که آن حس را درون خودم احساس کنم و بعد شروع کنم به کار کردن و نوشتن؛ من شروع به نوشتن میکنم و سپس این حس لذت بخش غرق شدن در زمان شروع به ساخته شدن میکند.

… به همین دلیل است که من همیشه میگویم کاری کنید که سرچشمه انگیزه تان باشد.

آکادمی کاریزما

من این جمله بالا را “انجام یک کار اصیل” نامیده ام.
انجام دادن یک کار اصیل به این موضوع اشاره دارد که انجام دادن یک کار، صرفا بخاطر انگیزه ای که برای انجامش به دست آورده بودید نیست، بلکه انجام آن کار ساده و کوچک که ما آن را کار اصیل مینامیم خودش میتواند باعث به وجود آمدن انگیزه برای کار های بعدی مسیرتان باشد.

هوش هیجانی و غرق شدن در کارها

برخی افراد به دنبال یک اتفاق و لحظه ی خاص که به آنها انگیزه بدهد میگردند؛ آنها منتظرند چیزی از راه برسد و به آنها انگیزه دهد تا از جایشان بلند شوند و به سراغ کارهایشان بروند و یا تغییری در سبک زندگی شان ایجاد کنند.

این دسته از افراد یک تصویر خیالی از خودشان ایجاد میکنند و به قول گفتنی جوگیر میشوند و یک انگیزه کاذب در خودشان ایجاد میکنند که نهایتا یک هفته دوام خواهد آورد؛ پس از یک هفته باد آنها خالی شده و مانند یک عروسک بادی ای که مچاله شده باشد دوباره بر روی کاناپه و تختشان میخزند و منتظر موج بعدی انگیزه میمانند.

اما من ترجیه میدهم که این موضوع را بطور کاملا متفاوتی حل کنم. زمانی که من نیاز به انگیزه برای انجام کاری داشته باشم، صرفا بلند میشوم و یک کار خیلی ساده که شاید در ظاهر شباهت و ارتباط بسیار نا چیزی با چیزی که در اصل میخواهم به آن برسم داشته باشد را انجام میدهم.

همین کار کوچک و در ظاهر بی ارتباط باعث خواهد شد تا چرخه ی انگیزه در من به راه بیافتد زیرا بدن من سریعا لذتی که در جلسات قبلی ای که غرق در کار شده بود تجربه اش کرده بود را به یاد خواهد آورد.

در نتیجه باید گفت که عمل باعث انگیزش و انگیزش باعث عمل بیشتر میشود.

عمل باعث انگیزش و انگیزش باعث عمل بیشتر میشود.

آکادمی کاریزما

من به شخصه بعضی اوقات که دست و دلم به نوشتن نمیرود و به قول گفتنی حسش نیست، به خودم میگویم که اشکال ندارد فعلا روی طرح کلی مقاله یا ایده ای که میخواهم راجع به آن بنویسم کار میکنم.
یک تیتر مناسب برایش پیدا میکنم، عکس سربرگ مناسبی را برایش طراحی میکنم و غیره…

اکثر مواقعی که خودم را مشغول این کار میکنم، ایده های بسیار جالب تر و جذاب تری به ذهنم میرسد که باعث میشود برای شروع قسمت اصلی کار که همان نوشتن خود مقاله است مشتاق تر شوم.
گاهی اوقات این فرایند باعث میشود که نکته ی جالبی راجع به آن موضوع خاص به ذهنم برسد که تا کنون به آن فکر نکرده بودم و سریعا آن را یاد داشت میکنم و شاید کمی هم به آن بال و پر بدهم.

البته باید حواستان جمع باشد تا در تله های اهمال کاری به دام نیافتید!
یادآوری:
ماتریس اهمال کاری

بدون اینکه حتی خودم هم متوجه شوم من نصف پیش نویس متن را نوشته ام واین در حالی است که حتی در حقیقت شروع به کار کردن هم نکرده ام!

نکته ی مورد نظر من از توضیح دادن تمام این مسائل به شما و خواندن کرد شبستری برایتان این است که به شما بگویم برای اینکه از احساساتتان به نحو موثر استفاده کنید تا خودتان را جمع و جور کنید، باید دست به عمل بزنید و کاری در جهت آن انجام دهید.

اگر احساس میکنید که هیچ چیزی به شما انگیزه نمیدهد، صرفا کاری انجام دهید. چه میدانم! مهم نیست چه کاری! یک نقاشی احمقانه بر روی کاغذ بکشید، یه دوره ی آنلاین برنامه نویسی رایگان پیدا کنید، با یک غریبه صحبت کنید، یک ساز جدید یاد بگیرید، کار های داوطلبانه خیریه انجام دهید، برقصید و …

به معنی واقعی کلمه صرفا یک کار انجام دهید و ببینید حین انجام دادن آن دقیقا چه احساسی دارید.

همینطور حواستان به حسی که در ابتدا و قبل از شروع کار و حسی که بعد از پایان کار دارید باشد. از این احساساتتان استفاده کنید و کار های آینده تان را بهتر مدیریت کنید.

نکته ای که باید به آن توجه داشته باشید این است که همیشه هم قرار نیست احساسات “مثبت” و “خوب” به شما انگیزه دهند!

آکادمی کاریزما

بعضی اوقات من به شدت خسته، نا امید و آزرده ام که به سختی میتوانم چیز هایی که در سر دارم را روی کاغذ بیاورم.
بعضی اوقات من نگران این میشوم که موضوعی که در حال کار بر روی آن هستم مورد پسند مخاطبینم قرار نگیرد.
اما در نهایت به هر دلیلی، تمام اینها باعث میشوند که من بیشتر بنویسم. من عاشق چالش هایی هستم که در آن شرایط زندگی باعث میشوند دستیابی به چیزی برایم سخت تر باشد.

چهارم: درک کن تا درکت کنن!

احساسات مختلف دیگران را تشخیص دهید و آنها را درک کنید تا بتوانید روابط بهتر و سالم تری را تجربه کنید.

تمام مسائلی که تا به اینجای کار راجع به آنها صحبت کردم شامل احساساتی میشد که درون شما اتفاق میافتند اما هدف نهایی تقویت هوش اجتماعی در شما این است که در نهایت بتوانید روابط سالم تر و بهتری را در زندگی تان پرورش دهید و تجربه شان کنید.

نکته اصلی برای داشتن یک رابطه ی سالم – فرقی نمیکند میخواهد رابطه ی عاشقانه باشد یا رابطه با اعضای خانواده تان یا رابطه های کاری، دوستانه و غیره… – این است که شما باید بتوانید احساسات دیگران را تشخیص دهید و به نیاز های عاطفی طرف مقابلتان احترام بگذارید.

کلید دستیابی به این مهارت، برقراری ارتباط و همدلی با دیگران است.

بوسیله ی گوش دادن به دیگران و به اشتراک گذاری احساسات خودتان با آنها به طور کاملا صادقانه، میتوانید این کار را انجام دهید. این راه در حقیقت از طریق به اشتراک گذاشتن آسیب پذیری های خودتان میباشد؛ تا باعث شوید فرد مقابلتان نیز به شما اعتماد کند و احساساتش را با شما به اشتراک بگذارد.

روابط بهتر با هوش هیجانی قوی تر

همدلی با یک نفر حتما به این معنی نیست که شما باید بتوانید آنهارا کاملا بفهمید و یا درکشان کنید؛ همین که آنها را به همان صورتی که هستند قبول کنید نیز کافی است.

حتی زمانی که شما نمیتوانید آنهارا درک کنید، شما یاد میگیرید که به وجود آنها به همان صورتی که آنها میخواهند بها دهید و آنها را به خاطر کسی که هستند دوست داشته باشید نه کسی که میتوانند به آن تبدیل شوند. درد آنها را همانند درد خودتان در نظر داشته باشید.

روابط باعث میشوند تا ما بتوانیم بین جهان درون مغزمان و دنیای بیرون ارتباط برقرار کنیم. روابط باعث میشوند که ما متوجه شویم که بخشی از یک دنیای خیلی بزرگ تر و پیچیده تری هستیم و همه چیز حول محور ما خلاصه نمیشود.

در نهایت باید گفت…

روابط وسیله ای هستند که به کمک آن ما ارزش های خودمان را تعیین میکنیم.

آکادمی کاریزما

پنجم: احساساتتان را بر مبنای ارزش های درونی تان بنا کنید

وقتی در دهه نود میلادی کتاب “دنیل گلمن” منتشر شد، هوش هیجانی به موضوع وایرال و همه گیر دنیای روانشناسی تبدیل شد.

روسا و مدیران عامل شرکت های مختلف شروع به خواندن کتاب های مرتبط با هوش هیجانی کردند، در کارگاه ها و سمینار های آموزشی آن شرکت میکردند و به دقت نوت برداری میکردند؛ تمام این ها بخاطر این بود که بتوانند بهتر از قبل نیرو های انسانی و کارمندانشان را مدیریت کرده و شرایط مناسب تری را برای کار فراهم کنند تا بازدهی را افزایش دهند.

از آن زمان به بعد روانشناسان تلاش کردند تا مریض هایشان را هر چه بیشتر با هوش هیجانی آگاه کنند و مهارت آنها در هوش هیجانی را بهبود ببخشند تا به آنها کمک کنند که از زندگی شان بهره ی بیشتری ببرند.

به والدین نیز توصیه شد تا هوش هیجانی را در کودکانشان به نحو احسن رشد دهند و آنها را برای زندگی در یک دنیای هیجان محور آماده کنند.

اما نقش تربیت در شکل گیری صحیح هوش هیجانی انکار ناپذیر است.

پرورش هوش هیجانی در کودکان

یک پدر میتواند اصول و شالوده ی هوش هیجانی را به فرزندش بیاموزد، اما اگر به همراه آن صداقت و درست گویی و درستکاری و احترام را به او نیاموزد، فرزندش ممکن است به یک عوضی دروغگو و بدجنس تبدیل شود که هوش هیجانی بالایی دارد اما بی رحم و گستاخ است.

کلاه برداران افرادی اند که به شدت از لحاظ هوش هیجانی غنی و ورزیده هستند. آنها به خوبی متوجه احساسات میشوند. انها به خوبی احساسات را در خود و به ویژه در دیگران تشخیص میدهند.

اما آنها در نهایت از این اطلاعات در جهت حقه بازی و گول زدن دیگران در جهت منافع شخصی خودشان استفاده میکنند.

آنها به خودشان بیش از هر کس دیگری بها میدهند؛ خودشان را بالاتر از دیگران میدانند. در چنین شرایطی وقتی فردی ارزش ناچیزی برای مسائل اطراف خودش قائل است، اغلب اتفاق خوبی نخواهد افتاد.

لیزا نواک که در ابتدای مقاله به او اشاره کردیم، با تمام هوشمندی و تخصص و دانشی که داشت، نتوانست احساسات خودش را مدیریت کند و به مسائل اشتباهی بها داد. در نتیجه او به احساسات و عواطفش اجازه داد تا او را به لبه ی پرتگاه بکشانند. چیزی که باعث شد او بخش زیادی از عمرش را به جای ایستگاه فضایی ناسا، در فضای داخل زندان سپری کند.

در نهایت ما همیشه در حال انتخاب این هستیم که به چه چیزی بها بدهیم و چه چیزی را با ارزش بنامیم، صرف نظر ازینکه آن را میشناسیم یا خیر؛

احساساتتان همیشه به نحوی باعث خواهند شد که شما از طریق همان چیز هایی که به آنها ارزش میدهید انگیزه بگیرید.

آکادمی کاریزما

پس برای اینکه واقعا زندگی ای را داشته باشید که عمیقا دوست دارید، باید با خودتان رو راست باشید و مشخص کنید که دقیقا به چه چیز هایی در زندگی تان ارزش و بها میدهید، زیرا تمام انرژی هیجانی و احساسی شما به سمت آنها روانه خواهد شد.

و فهمیدن اینکه شما در زندگیتان واقعا به چه چیزی ارزش میدهید – نه چیزی که صرفا میگویید یا وانمود میکنید که به آن ارزش میدهید – احتمالا مهم ترین و با ارزش ترین مهارت هوش هیجانی ای است که میتوانید به دست آورید.

پایان
آکادمی کاریزما

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 + 17 =

>

مبین آریانی

  • 0 ثانیه
  • 0 دقیقه