چرا همیشه دیر میکنیم؟

یک روز صبح که از خواب بیدار شدم و طبق معمول موبایلم رو چک کردم متوجه شدم یکی از دوستانم لینکی از یک مقاله راجع به دیر رسیدن برای من فرستاده؛ تیتر مقاله این بود که:

” افراد خوش بین، معمولا به قرار هایشان دیر میرسند”

همان مقاله مذکور!

خیلی هم جذاب! دلیل اینکه آدم ها یک کار بد را انجام میدهند این است که یک ویژگی خوب دارند!

دیر رسیدن، اهمال کاری، مقاله

شروع کردم به خواندن مقاله و اینطور که معلوم شد افرادی که دیر میکنند بهترین افراد موجود روی کره ی خاکی هستند. بهترین! یک یک!

“افرادی که همیشه دیر میکنند و دیر به قرار هایشان میرسند صرفا بیشتر از سایرین نسبت به اوضاع خوش بین هستند. آنها فکر میکنند که میتوانند میزان کار بیشتری را در مدت زمان کوتاه تری جای بدهند نسبت به سایر افرادی که قصد انجام همان کار هارا دارند. آنها فکر میکنند که زمانی که چند کار را باهم انجام میدهند بهتر عمل میکنند. به طور اساسی آنها انسان های خوشبینی هستند”
همون مقاله!

افرادی که به طور عادی و از سر عادت همیشه دیر میکنند معمولا خودشان را سر مسائل پیش پا افتاده به زحمت نمی اندازند.
آنها بر روی تصویر بزرگ تر تمرکز میکنند و آینده را به صورت مجموعه ای از احتمالات بی نهایت میبینند.

افرادی که گرایش ذاتی به دیر کردن دارند علاقه دارند هر کار متفرقه ای را در مسیر رسیدن به کارشان انجام دهند. به طور مثال دوست دارند بایستند و گلی را بو کنند.

زندگی برای آنها هیچگاه قرار نبوده است به جزئیات ریز تقسیم شود، آنها بیش از اندازه به کلیات علاقه دارند تا برای رسیدن به قراری که دارند کار خاصی انجام دهند.

در نظر آنها دنیا دو روزه، چرا باید خودشان را به زحمت بیاندازند؟ “پس باید از زندگی بیش از اندازه لذت ببرید”.

تا پایان مقاله من به عنوان یک انسان هیچگاه بیش از این از دیر رسیدن خوشحال نبودم؛ حتی به خودم افتخار نیز میکردم.

اما یک لحظه صبر کنید! یعنی چی؟ مگر میشود کسی که دیر میکند و شما را ساعت ها معطل میکند انسان خوبی باشد؟
افرادی که دیر میرسند بدترین افراد ممکن هستند!
دیر رسیدن یکی از بدترین ویژگی های انسان است!

مگه هر کی دیر کنه آدم بدیه!؟

مدیریت زمان و دیر رسیدن

البته داستان دیر کردن من فرق میکنه یکم! دیر کردن من به این دلیل که دوست دارم گل های رز را بو کنم نیست و قطعا هیچ ربطی هم به این موضوع که بخواهم فکر کنم آینده سرشار از احتمالات مختلف است ندارد…

من دیر میکنم چون یک آدم دیوانه هستم!

من مدتی به این قضیه فکر کردم و بالاخره فهمیدم که قضیه از چه قراره؛ من به این نتیجه رسیدم که دو نوع دیر رسیدن وجود دارد:

  • دیر رسیدن بلامانع: این حالت موقعی اتفاق می افتد که دیر رسیدن فرد هیچ تاثیر منفی ای بر روی سایرین نداشته باشد.
    به طور مثال دیر رسیدن به مهمانی ها یا تفریح گرئهی با دوستانتان؛ در این مثال ها برنامه بدون شخصی که دیر کرده است نیز میتواند شروع شود و همه چیز پیش برود.
  • دیر رسیدن مشکل دار: این حالت موقعی رخ میدهد که دیر رسیدن شخص تاثیر منفی ای بر روی دیگران و برنامه های آنها داشته باشد.
    مانند دیر رسیدن به قرار شام دو نفره ای یا یک جلسه ی کاری یا تمام مسائلی از این قبیل که بدون حضور شخص دیر کننده نمیتوان برنامه را اجرا کرد.

مقاله ای که دوست من برایم فرستاده بود احتمال خیلی زیاد داشته درباره دسته ی اول یعنی همان دیر رسیدن های بلامانع صحبت میکرده.
چون تنها در این صورت است که میتوانیم بگوییم کسی که دیر میرسد انسان بسیار خوبی است!

و الا هیچگاه کسی که شما را برای یک جلسه ی کاری مهم، آنهم نه تنها یک بار بلکه چندین بار، یک ساعت معطل کند احتمالا انسان شریف و درستی نیست.

وقتی چشمم به قسمت نظرات مقاله افتاد متوجه شدم که دیگران به این دلیل که دیر بودن را یک کار مثبت جلوه داده شده بود از دست نویسنده ی مقاله بسیار خشمگین بودند؛ با کمی دقت میشد متوجه شد که نگرانی همه ی آنها نوع دوم دیر بودن یا همان دیر بودن مشکل دار است.

ترس از دیر رسیدن

آنها دوست نداشتند دیر رسیدنشان را خوب جلوه دهند زیرا وجدانشان به آنها مدام یادآوری میکرد که این کار درستی نیست؛ یا از آن جمله افرادی بوده اند که از انسان هایی که شامل دسته دوم میشوند ضربه خورده اند.

کنکوری های عزیز؛ توجه فرمایید!

تمام این اتفاقات باعث شد تا به یاد دانش آموزان کنکوری ام بی افتم.
چرا که اگر با دقت به اصل قضیه دیر رسیدن نگاه کنیم میبینیم که در هسته ی مطلب این موضوع به ذات تمام کارهایی که در دست اجرا داریم مربوط میشود.
پس دست از بقیه ی کار هایم کشیدم تا این مقاله را بنویسم و به بررسی “دیر رسیدن” بپردازم.

کیا دیر میکنن و چرا؟

وقتی به افراد موجود در دسته ی دوم یعنی کسانی که دچار دیر رسیدن مشکل دار هستند نگاه کنیم میبینیم که میتوان آنها را به دو زیر مجموعه تقسیم کرد:

  • گروه اول: آنهایی از دیر کردنشان پشیمان نیستند یا هیچ حس بدی نسبت به دیر رسیدنشان ندارند، بلکه حتی گاها عمدا دیر میکنند.
    این دسته از افراد انسان های عوضی ای هستند!
  • گروه دوم: آنهایی که عمیقا از دیر رسیدنشان ناراحت هستند و احساس میکنند که در این باتلاق دیر رسیدن در حال غرق شدن هستند و این مسئله بر روی وجدانشان سنگینی میکند.
    این دسته از افراد رو اذیتشون نکنید، صرفا شدیدا اهمال کار هستند؛ آنها مشکلی دارند که قابل حل شدن است.

گروه اول که شخصیت شناسی شان ساده است؛ آنها انسان های خود خواهی هستند که فکر میکنند از بقیه مهم تر و خاص تر هستند.

یک نارسیسیست خودشیفته که هیچ گونه پشیمانی نسبت به اعمال بدی که انجام میدهد و ممکن است بر سایرین تاثیر منفی داشته باشد ندارد؛ این دسته از افراد آدم های دلچسبی نیستند.

ذاتشان این است، پس چیز زیادی برای بحث کردن راجع به زیر مجموعه اول وجود ندارد.

افراد وقت شناس فکر میکنند که تمام افرادی که دچار دیر رسیدن مشکل دار هستند شامل زیر گروه اول میشوند؛ یعنی افرادی که عمدا دیر میکنند یا هیچ حس بدی نسبت به دیر کردن ندارند.

باز هم همان مقاله!

این را از قسمت کامنت های آن مقاله به راحتی میشد فهمید.

آنها اینطور فکر میکنند زیرا تصورشان این است که تمام افرادی که دیر میکنند انسان های عاقلی هستند و عمدا و از سر آگاهی دیر میکنند!
اما بطور مثال من که خودم یکم قبل اعتراف کردم که دیر میکنم چون یک دیوانه ی به تمام عیار هستم!

یک انسان عاقل اگر یک عمل یا مجموعه اعمال بنظرشان منطقی یا ملزوم به اجرا بیاید، آنها به سادگی انجامش میدهند.بهانه نمیاورند مسخره بازی نمیکنند؛ انجامش میدهند؛ زمانی که فکر کنند کاری غلط است و یا غیر منطقی است، انجامش نمیدهند!

پس در نظر یک انسان وقت شناس (کسی که همیشه به موقع سر قرار حاضر میشود زیرا فکر میکند دیر رسیدن حرکت ناپسندی است)، فردی که دیر میکند یک عوضی به تمام معنا است؛ زیرا فکر میکند همه مثل خودش عاقل هستند.

اما این تصور یک سوتفاهم بزرگ نسبت به تمام افراد حاضر در دسته ی دوم یعنی کسانی که غیر عمد دیر میکنند میباشد.

این افراد با وجود این که همیشه دیر میکنند اما در ذهنشان از اینکه سایرین را منتظر خود بگذارند متنفر اند و خودشان را سرزنش میکنند.
به این افراد میگوییم افراد دیوانه ای که به طور مزمن دیر میکنند یا “دیرکننده های مزمن دیوانه”

در حالی که هر دو زیر مجموعه از افرادی که دچار دیر گردن مشکل دار هستند باعث آزار و نا امیدی ما میشوند، اما یک راه مطمئن برای شناسایی دیرکننده های مزمن دیوانه از نارسیسیت ها وجود دارد.
آن هم توجه به این است که دیرکننده های مضمن با دیر رسیدنشان، در حقیقت در تلاش برای نابودی خودشان هستند!

آنها به شروع فیلم هایی که رزرو کرده اند در سینما به موقع نمیرسند؛ به قطار ها دیر میرسند و با دیر رسیدنشان اعتبارشان در محیط کار را از بین میبرند.

دیر کننده های مزمن دیوانه در حقیقت در حال ضربه زدن به خودشان هستند بسیار بیشتر از میزانی که باعث ناراحتی دیگران میشوند.

آکادمی کاریزما

من در طول زندگی ام در محیطی محاصره شده با انواع دیر کننده های مزمن دیوانه بزرگ شدم؛ این باعث شد خودم هم به یکی از آنها تبدیل شوم.

مادرم همیشه برای برداشتن من از مدرسه دیر میرسید! من همیشه آخری نفری بودم که جلوی مدرسه منتظر اولیا اش بود.

با اینکه مادرم خانه دار بود!

یا مثلا خواهرم؛ او همیشه به پرواز هایش دیر میرسید همیشه ی خدا پرواز هایی که رزرو میکرد را از دست میداد. من نیز تمام این هارا به ارث برده ام!

بیایید به طور مثال نگاهی به اتفاقاتی که برای من در طول آماده شدنم برای حضور در یک جلسه ی کاری می افتد بیاندازیم…

داستان دیر رسیدن من به جلسات کاری ام

فرض کنیم جلسه ای که مقرر شده در یکی از کافی شاپ های آن ور شهر است؛ ساعت سه ظهر.

با خودم میگویم خوب بسیار هم عالی، من زودتر به آنجا میروم.

مثلا سعی میکنم ساعت ۲:۴۵ دقیقه آنجا باشم تا در محیط قرار بگیرم و شرایط را زیر نظر داشته باشم و در نتیجه استرس ام کمتر شود؛ زیرا مذاکره هایی که من با استرس کمتری آنها را شروع میکنم همیشه برنده از آنها خارج شده ام.

کافی شاپ مذکور در کنار ایستگاه مترو است؛ پس من اگر ساعت ۲:۴۰ دقیقه از مترو پیاده شوم میتونم سر زمانی که در نظر دارم آنجا باشم و یا حتی در طول مسیر یک لیموناد سرد بگیرم و از یک روز آفتابی، اما نه چندان گرم تهران لذت ببرم.

به مهندسی و معماری ساختمان ها دقت کنم، یک موزیک گوش کنم و از زندگی ام لذت ببرم.
تنها کاری که باید بکنم این است که ساعت ۲:۲۰ دقیقه سوار مترو بشوم تا ۲:۴۰ دقیقه رسیده باشم.

برای اطمینان برنامه میریزم که ساعت ۲:۱۵ دقیقه در ایستگاه مترو باشم که به این معنی است که باید خانه ام را در ساعت ۲:۰ دقیقه ترک کنم؛ یا حتی زودتر.

حال که چنین نقشه ی جذابی را طراحی کردیم بیایید با هم نگاهی به اینکه این نقشه چطور اجرا خواهد شد بیاندازیم:

هیولا وارد میشود!

بله! صاحابش اومد…

آیا شما هم از ترافیک تهران رنج میبرید؟

دقیقا چرا دیر میکنید؟

خدایی افرادی که در دسته ی دیر کننده های مزمن دیوانه طبقه بندی میشوند انسان های عجیبی هستند.

من مطمئنمم که هر کدام ازین افراد به شکل مخصوص خودشان در زمینه ای دیوانه هستند.

برای اینکه متوجه شوید ذهن این افراد چگونه کار میکند، معمولا نیاز به یک فلسفه بافی سیاه و عمیق دارید.

شخصا برای من یک دیر کننده ی مزمن بودن ترکیبی از سه صفت زیر است:

من دیر میکنم زیرا هیچ درکی از مفهوم زمان ندارم:

اینکه دیر کننده های مزمن و دیوانه، مدت زمان مورد نیاز برای انجام یک کار را کم در نظر میگیرند و سرعت اتفاقات در قالب زمان را دست کم میگیرند، ناشی از تفکری عجیب است که در طول زمان بنا بر عادت در آنها شکل گرفته است؛ یک خوش بینی متوهمانه.

چیزی که به طور معمول اتفاق می افتد این است که وقتی این افراد میخواهد کار یا وظیفه ای که قبلا هم مشابهش را انجام داده اند انجام دهند، اوضاع را اینطور به خاطر می آورند که کار ها را در کوتاه ترین زمان ممکن انجام داده اند.
در مغزشان حک شده است که میتوانند کارها را در سریع ترین زمان ممکن انجام دهند!

فکر نمیکنم چیزی باعث شود که من درک کنم که بستن چمدان هایم برای یک سفر یک هفته ای قرار است بیست دقیقه طول بکشد؛ در ذهن من بستن چمدان هایم خیلی طول بکشد در طولانی ترین حالت فقط پنج دقیقه طول میکشد.

کافیست در چمدان را باز کنم یه مشت لباس و مسواک داخلش بیاندازم و تمام!

از نظر من اینکه تجربه به من ثابت کرده برای بستن چمدان ها باید به چیزهای زیادی دقت کنم یک مسئله ی بیخود است؛ در ذهن من این کار فقط پنج دقیقه طول میکشد.
شما هم همینطور؟!

من دیر میکنم زیرا به طرز عجیبی از تغییر شرایط متنفرم:

دقیقا خودم هم نمیدانم چرا این کار را میکنم! ظاهرا یک بخش از وجود من از اینکه کاری که الان در حال انجامش هستم را متوقف کنم و برای کار دیگری آماده شوم وحشت زده است.

من متنفرم از این قضیه که در برنامه ی من کاری وجود دارد که برای انجام دادنش باید تمام کار هایی که الان در حال انجامشان هستم را کنار بگذارم و بخاطرش به بیرون از خانه بروم.

اشتباه نکنید مسئله این نیست که من از فعالیت کردن متنفرم؛ اتفاقا وقتی به آنجا میرسم بسیار هم از کاری که میکنم لذت میبرم.

در حقیقت مسئله مقاومت غیر منطقی در برابر تغییر شرایطم است.
این به این معنی است که این افراد دلشان نمیخواهد جابجا شوند یا شرایطتشان تغییر کند؛ پس اگر موفق شوند و راه بیوفتند، به محض اینکه به مقصد میرسند، باز هم دلشان نمیخواهد آنجا را ترک کنم و معمولا آخرین نفری هستند که از آنجا میرود.

آکادمی کاریزما

و در نهایت، من دیر میکنم زیرا از خودم عصبانی ام:

اینجا ما یک همبستگی و ارتباط را شاهد هستیم و آن به این صورت است که من هر چقدر نسبت به میزان کار های مفیدی که در آن روز انجام داده ام احساس بدی داشته باشم احتمال اینکه من دیر برسم نیز بیشتر است.

اگر در طول روز کار مفیدی انجام نداده باشم و پیشرفت خاصی نداشته باشم من از خودم ناراحت و عصبانی خواهم بود در نتیجه دیر تر راه میوفتم و دیر تر میرسم.

وقتی که من نسبت به کارهایی که در طول آن روز انجام داده شده و پیشرفتی که حاصل شده است حس بهتری داشته باشم، نسبت به خودم حس بهتری خواهم داشت؛ در نتیجه شخص تصمیم گیرنده منطقی نیز کنترل بهتری نسبت به فرمان مدیریت زمان ذهن من دارد و بهتر میتواند اوضاع را کنترل کند.
در این مواقع من احساس یک انسان بالغ و حرفه ای را دارم پس در نتیجه راحت تر است که حرفه ای و بالغ نیز رفتار کنم.

اما هرگاه میمون مدیریت و کنترل اوضاع را در دست دارد، وقتی زمان این میرسد که من کارهایی که در دست دارم را متوقف کنم و برای بیرون رفتن آماده شوم، یک حس ناراحتی ای وجود من را فرا میگیرد به این صورت که به خودم میگویم که یعنی امروز فقط اینقدر پیشرفت کرده ام؟ فقط انقدر مطالعه ی مفید داشته ام؟

از آنجا که تحت فرمانروایی میمون هیچ کاری انجام نمیشود، پس پیشرفت خاصی حاصل نشده و مطالعه مفیدی نیز در کار نبوده است!

در نتیجه از خودم عصبانی و ناراحت میشوم؛ در این شرایط مغز شروع به کج خلقی میکند و با خودش میگوید که نه شرایط نباید اینطور باشد.

امروز کار مفیدی انجام نداده ای پس حق نداری کار دیگری انجام دهی و باید بنشینی سر جایت و کار های بیشتری را انجام دهیحتی اگر به این معنی باشد که دیر به قرارت برسی.

دیر میکنم چون دیوانه ام!

پس آره، من دیر میکنم چون یک آدم دیوانه هستم!

برای از بین بردن این سه عادت بالا که مطمئنم همه تان حداقل با یکی از آنها همزاد پنداری کرده اید صرفا باید طرز تفکرتان را تغییر دهید و نسبت به کاری که انجام شده و تمام شده است پشیمانی ای نداشته باشید و سعی کنید واقع بین تر باشید.

در شروع بسیار سخت است؛ اما یادتان باشد مهم ترین قدم در شکست دادن یک دشمن این است که او را شناخته باشید و بدانید که حضور دارد!

دشمن شما این سه عادتی است که در بالا ذکر کرده ام.

حال که آنهارا شناخته اید اولین و مهم ترین قدم را برداشته اید! پس با کمی دسیپلین میتوانید به یک انسان سر وقت و وقت شناس تبدیل شوید؛ نه تنها در قرار هایتان، بلکه در تمام جنبه های زندگی تان.

آکادمی کاریزما

یک پاسخ به “دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن نیست!”

  1. Avatar نازنین ثروتی گفت:

    فوق العاده بود مرسی واقعا

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 − نه =

>

مبین آریانی

  • 0 ثانیه
  • 0 دقیقه